نظر ملاصدرا درباره خدا
خداوند بی نهایت است ولا مکان و بی زمان .
اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می اید
و به قدر ارزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می شود و به قدر دل امیدواران گرم می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر.
بی برادران را برادر می شود.
بی همسر ماندگان را همسر می شود.
عقیمان را فرزند می شود.
ناامیدان را امید می شود.
گمشده گان را راه می شود.
در تاریکی ماند گان را نور می شود.
رزمندگان راشیر می شود.
پیران را عصا می شود و محتاجان به عشق را عشق می شود .
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد.
به شرط پاکی دل.
به شرط طهارت روح.
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر الودگی در بازار.
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها
ناراستی ها
نامردی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره شما
با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند .
بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید
که در خدایی خدا یافت نمی شود که به شیطان پناه می برید؟
که در عشق یافت نمی شود که به نفرت پناه می برید؟
که در سلامت یافت نمی شود که به خلاف پناه می برید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید که انسانیت را پاس نمی دارید؟
رنگ خدا
ـ مامان! یه سوال بپرسم؟
زن کتابچه سفید را بست. آن را روی میز گذاشت : بپرس عزیزم .
- مامان خدا زرده ؟!!
زن سر جلو برد: چطور؟!
- آخه امروز نسرین سر کلاس می گفت خدا زرده !
- خوب تو بهش چی گفتی؟
- خوب، من بهش گفتم خدا زرد نیست. سفیده !!!
مکثی کرد: مامان، خدا سفیده؟ مگه نه؟
زن، چشم بست و سعی کرد آنچه دخترش پرسیده بود در ذهن مجسم کند. اما، هجوم رنگ های مختلف به او اجازه نداد...
چشم باز کرد و گفت: نمی دونم دخترم. تو چطور فهمیدی سفیده؟
دخترک چشم روی هم گذاشت. دستانش را در هم قلاب کرد و لبخند زنان گفت: آخه هر وقت تو سیاهی به خدا فکر می کنم، یه نقطه سفید پیدا میشه...
زن به چشمان بی فروغ و نابینای دخترک نگاه کرد و دوباره چشم بر هم نهاد و بی اختیار قطره ای اشک از گوشه چشمانش ...
برش در امتداد خط مستقیم
قسمت آخر برای تعلیق خانه بُرش نمی خورد
اندازه گیری فاصله ها
تا کردن برگ - هنر واقعی
و نیز از قسمت زیر
دو قسمت را همزمان کنار هم نگهداشتن
قسمت راست را نگهداشتن تا قسمت چپ تا بخورد...!
مهندسی واقعی ...
خانه اکنون معلق است تا دست دشمنان به آن نرسد
تعبیه درب وردی منزل
کنترل تکیه گاه و محکم نمودن آن با چسب
آیا این مهندسی نیست؟
عشاق جهان اگر برایند به هم در عشق برابری به مادر نکنند....
*******************************************
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. شکسپیر
مادر والاترین شاعر،چیره دست ترین نقاش،تردست ترین آهنگساز و ماهر ترین پیکرتراش است. اوشو
هیچ نغمه ای روح پرور تر و د لنشین تر از کلمه مادر وجود ندارد. جبران خلیل جبران
هیچ گلی عطر و رنگ و زیبایی مادر را ندارد. ارنست همینگوی
برای من مادرم با شکوه ترین زنی است که دیده ام. چارلی چاپلین
یک بوسه مادرم مرا نقاش کرد. رافائل
آنگاه که فرشتگان در آسمانها سر در گوش یکدیگر نهاده و نغمه های پر شور عشق را سر می دهند،هرگز نمی توانند کلمه ای آسمانی تر از کلمه مادر بیابند. ادگار آلن پو