سخن کوروش کبیر

 

من کورش هخامنشی فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود.زیرا ملال مردمان ملال من است و شادمانی مردمان شادمانی من.بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید.فرودستان را دریابید.و هرکس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیر ها آرزوی من است.ما شب و شقاوت را خواهیم زدود ،زندگی را ستایش خواهیم کرد.تا هست سرزمین من آسمانی باد.که در او رود ها ی بسیاری جاری است.ما دامنه ها و دشت هایی داریم دریا وار.سحرآمیز ،سرسبز و برکت خیز.و شما راگفتم این بهشت بی گزند را گرامی بدارید.سرزمین من توان شکفتنش بسیار است.سرزمین من ، مادر من است. 

من کورش هخامنشی فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود.زیرا ملال مردمان ملال من است و شادمانی مردمان شادمانی من.بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید.فرودستان را دریابید.و هرکس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیر ها آرزوی من است.ما شب و شقاوت را خواهیم زدود ،زندگی را ستایش خواهیم کرد.تا هست سرزمین من آسمانی باد.که در او رود ها ی بسیاری جاری است.ما دامنه ها و دشت هایی داریم دریا وار.سحرآمیز ،سرسبز و برکت خیز.و شما راگفتم این بهشت بی گزند را گرامی بدارید.سرزمین من توان شکفتنش بسیار است.سرزمین من ، مادر من است.

آیین عشق و زندگی به سبک کامپیوتری

 

1. در زندگی و معاشرت با دیگران، نرم‌افزار باشیم، نه سخت‌افزار.
2.
برای پسوند فایل زندگی اجتماعی و خانوادگی، از سه کاراکتر "ع"، "ش" و "ق"، استفاده کنیم نه چیز دیگر.
3.
هیچ‌گاه قفل سی‌دی قلب مردم را نشکنیم که "تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمی‌باشد".
4.
چنانچه در کاری شکست خوردیم، آن را "Shut Down" نکنیم بلکه آن را "Restart" کنیم.
5.
برای مانیتور زندگی‌مان، بک‌گراند (Background) سبز یا آبی را در نظر بگیریم نه سیاه یا دودی.
 
6.
برای سیستم قلبمان از مانیتورهای تخت و صاف (Flat) استفاده کنیم.
7.
برای حل اختلافات زناشویی، روی گزینه "گذشت و ایثار"، دابل کلیک (Double click) کنیم.
8.
برای فایل‌های اسرار زندگی‌مان، پسورد (password) بگذاریم و آن را مخفی (Hidden) کنیم.
9.
همواره پیش از سخن گفتن، سی پی یوی فکرمان را به کار بیندازیم.
10.
بر صفحه مشکلات مردم، کلید F1 باشیم و آنان را کمک و راهنمایی (Help) کنیم.
11.
اگر شخصیت ما بزرگ و والاست، این نوع شخصیت، نباید به ما اجازه دهد که با هر کسی چت (Chat) کنیم و هر کسی با ما چت کند.
12.
اگر از کسی بدی و کم‌لطفی دیدیم، آن را "Save" نکنیم بلکه آن را "Delete" نماییم و حتی آن را از ریسایکل‌بین (Recyclebin) قلب مان کاملاً محو کنیم.
13.
به دیگران اجازه ندهیم در "سی دی رام" زندگی‌مان هر نوع "سی دی" را که بخواهند، قرار دهند.
14.
خانه و دفتر کارمان، به روی مردم نیازمند، "Open" باشد.
15.
تا حرف کسی تمام نشده، اسپیکر (Speaker) خود را روشن نکنیم.
16.
در زمان ناتوانی، درماندگی و تاریکی زندگی دیگران، کلید "Power" برای آنان باشیم.
17.
در سایت زندگی شخصی‌مان، یک رُوم (Room) به نام مشکل‌گشا (Moshkelgosha) بسازیم تا دیگران با ما چت (Chat) کنند.
18.
هنگام مشاهده خوبی‌ها و نیکی‌های دیگران، بلافاصله کلید پرینت اسکرین (Print Screen) را بزنیم و از آن ها تصویر بگیریم.
19.
فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسکن (Scan) کنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.
20.
نگذاریم هر کسی در رُوم (Room) زندگی‌مان چت نماید و در این صورت، او را ایگنور (Ignore) کنیم.
21.
چشم‌های مان را به روی عیب‌های پنهان مردم، "Close" کنیم.
22.
گاه و بی‌گاه، کامپیوتر زندگی‌ ما هنگ (Hang) می‌کند که باید آن را با "فکر"، "مشورت" و "برنامه‌ریزی"، ری‌استارت (Restart) کنیم.
23.
برای کپی گرفتن از دیسکت زندگی دیگران، نخست آن را ویروس‌یابی و سپس ویروس‌کشی کنیم.
24.
مواظب باشیم که رایانه زندگی زناشویی‌مان، ویروس غرور و لج‌بازی به خود نگیرد که در این صورت، ممکن است هیچ آنتی‌ویروسی نتواند آن را از بین ببرد.
25.
فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسکن (Scan) کنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.
26.
اگر می‌خواهیم در زندگی خویش موفق و خوشبخت باشیم، باید خودمان زیرمنوهای Programs را دقیقاً تنظیم کنیم و نباید بگذاریم که دیگران این کار را برای ما انجام دهند اگر چه می‌توانیم در این زمینه، با آنان مشورت کنیم.
27.
پیش از پرینت گرفتن از سخنان مان، پیش‌نمایش چاپ (print preview) آن را مشاهده کنیم.
28.
اگر روزی رایانه زندگی ما با همسرمان هنگ کرد، سه کلید "کنترل اعصاب"، "انصاف" و "دلیل عصبانیت" را بزنیم.
29.
هارد مغز خود را از برنامه‌های غیرمفید، پر نکنیم، تا فضا را برای نصب برنامه‌های مفید، تنگ ننماییم.
30.
برای این که از دیدن مانیتور زندگی، بیشتر لذت ببریم، کارت گرافیک بالا برای آن تهیه کنیم.
31.
اگر لازم است که مانیتور رایانه ما دارای رنگ‌های متنوع و متعدد باشد، ولی مانیتور ارتباطات ما با مردم، حتماً باید یک‌رنگ باشد.
32.
در خطاطی کامپیوتری، از برنامه "کِلْک" هم می‌توانیم استفاده کنیم اما در خطاطی زندگی، از برنامه "کَلَک" نباید استفاده کنیم.
33.
بکوشیم تا خوش اخلاقی را به جای این که در رم (Ram) و حافظه موقت داشته باشیم، در رام (Rom) و حافظه پایدار داشته باشیم تا در هنگام آغاز (Start) ارتباط با دیگران، آن را به کار گیریم.
34.
در کیس (Case) مستکبران و زورمداران، "سی دی رام" نباشیم بلکه "سی دی ناآرام" باشیم.
35.
قانون کپی‌رایت زندگی اجتماعی به ما اجازه نمی‌دهد که سی دی بدی‌ها و عیب‌های دیگران را رایت کنیم.
36.
در سایت زندگی، همیشه لینکِ (Mahabbat) داشته باشیم و هیچ گاه برای این سایت، فیلتر نگذاریم.

چهار داستان کوتاه جدید مهر ماه

 
داستان کوتاه (مادر شوهر)
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
 داستان کوتاه (معرفی شخصیت)
 روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید
 داستان کوتاه (قهرمانی در پارالمپیک)
چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا ۹ نفر از شرکت کنندگان دو۱۰۰متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این ۹ نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم. آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد . این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد. هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند ، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده .سپس هر ۹ نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند. در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و ۱۰ دقیقه برای آنها کف زدند
 داستان کوتاه (بوفالو و بز خودخواه)
 بوفالوی نر قوی موفق شد تا از حمله شیر بگریزد او به سوی غاری می دوید که اغلب به عنوان پناهگاه از آن استفاده می نمود هوا تاریک شده بود بلاخره به غار رسید در حالی که شیر بدنبال او به هر سو سرک می کشید .
هوا ابری شده بود و باد به شدت می وزید ، طوفانی هولناک در راه بود بوفالو وارد غار شد تا بدینسان از تیر رس نگاه شیر در امان بماند . در این هنگام بزی را دید که به سوی او حمله می کند بوفالو به بز گفت آرام باش دوست من در نزدیکی غار شیر بزرگی حضور دارد تو با این کارها او را متوجه حضور هر دویمان می سازی شیر گرسنه است کمی صبور باش .
اما بز خود خواه همچنان شاخ می زد بوفالو برای در امان ماندن به انتهای غار تاریک رفت و بز هر بار چند قدمی از او دور میشد و دورخیز می نمود و دوباره شاخ های تیزش را در تن بوفالو وارد می ساخت .
آخرین بار که بز از بوفالو دور شد تا دوباره به طرف او حمله کند شیر گرسنه او را در دهانه غار دید و به چشم بر هم زدنی خفه اش نمود و شکمش را با دندانهای تیزش پاره نمود .
این داستان ما را به یاد این جمله حکیم ارد بزرگ می اندازد که : « امنیت دیگران بخشی از امنیت و رفاه ماست » .
و بز نادان بخاطر رفاه خود ، امنیت بوفالو را در نظر نگرفته بود و اینگونه جان خویش را از دست داد .

One song can spark a moment یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد 

 One flower can wake the dream یک گل میتواند بهار را بیاورد 

 One tree can start a forest یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد 

 One bird can herald spring یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد 

 One smile begins a friendship یک لبخند میتواند سرآغاز یک دوستی باشد 

One handclasp lifts a soul یک دست دادن روح انسان را بزرگ میکند 

 One star can guide a ship at sea یک ستاره میتواند کشتی را در دریا راهنمایی کند 

 One word can frame the goal یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند 

 One vote can change a nation یک رای میتواند سرنوشت یک ملت را عوض کنند 

 One sunbeam lights a room یک پرتو کوچک آفتاب میتواند اتاقی را روشن کند 

 One candle wipes out darkness یک شمع میتواند تاریکی را از میان ببرد 

 One laugh will conquer gloom یک خنده میتواند افسردگی را محو کند  

One hope will raise our spirits یک امید روحیه را بالا می برد  

One touch can show you care یک دست دادن نگرانی شما را مشخص میکند 

  One voice can  speak with wisdom یک سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد 

 One heart can know what’s true یک قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد 

 One life can make a difference یک زندگی میتواند متفاوت باشد  

You see, it’s up to you شما می بینید پس تصمیم با شماست